چهارشنبه هفته قبل با او در مورد زمان و مکان مصاحبه صحبت کردیم. پس تا اینجا مکان مصاحبه مشخص شده؛ فست فود عابدزاده واقع در خیابان شریعتی، جایی که هرروز عصر تا ساعات آغازین بامداد روز بعد پاتوق گلر سابق تیم ملی است.
«شنبه ساعت 11 شب.»؛ عقاب آسیا زمان را هم تعیین میکند و اتفاقا در زمان مصاحبه یک موتورسوار روبهروی رستوران توقف میکند و با شعاری عقاب آسیا را یاد آور میشود:« احمد دست طلایی...عقاب آسیایی» عابدزاده دست تکان میدهد و لبخند میزند.
اما این هم دلیلی نیست که عابدزاده قرار را به هم بزند. هر چه به نیمه شب نزدیک میشویم، مشتریها یکی یکی وارد فست فود میشوند و حالا عابدزاده با دستانی که دیگر تاب دست کش و توپ را ندارد، پشت صندوق نشسته و دست راستش روی موس کامپیوتر قرار دارد و به مانتیور چشم دوخته.
دقایقی بعد به این نتیجه میرسد که مصاحبه کند. با اولین پرسش ضبط صوت را خاموش میکند:«آخه میخواهی چی بپرسی؟ نمیشود بیخیال شوی؟ ببین مشتریها همین جور دارند میآیند. برو فردا بیا... فردا ساعت 8.» به این ترتیب، همهچیز به روز بعد موکول شد. حالا، روز بعد است و عابدزاده باز هم مصاحبه را نیست. اما رستورانش خلوت است و او چارهای ندارد تا برخلاف میل باطنیاش عمل کند.
به این ترتیب، عابدزاده، بهترین گلر تیم ملی بعد از انقلاب روبهروی ما نشست. ولی هر جا لازم بود به سؤالات جواب نمیداد و یا با کنایه حرف میزد. از دست فدراسیون فوتبال و وعدههایش دلش خون بود. تا جایی که لازم میدید به فدراسیون تاخت و به کوتاهی اش در مورد سفر به سوئد برای ادامه درمان لکه خونی که هنوز در مغزش است.
هرجا هم صلاح میدید با سیاست از کنار موضوع میگذشت. بهخصوص هنگامی که از اختلاف گذشته اش با علی پروین صحبت شد و یا وضعیت گلرهایی که پس از دوران طلایی خودش در تیم ملی بازی کردند.
با همه اینها، میشد حدس زد که از ابتدای مصاحبه انتظار پایان را میکشد. با چهرهای برافروخته و با چشمانی پر از جذبه پشت میز نشست. طوری که اعتماد به نفس را از هر گفتوگو کنندهای میگرفت...
- آقای عابدزاده، میشود کمی مهربانتر نگاه کنید. آخر من بدون اعتماد به نفس هیچم!
(بدون هیچ تغییری در چهره اش) خب، بپرس!
- عصبانی بهنظر میرسید، چرا؟
نه. اتفاقا اینجا، توی رستوران راحت هستم.
- بالاخره نمیخواهید برای ادامه درمان به سوئد بروید؟
نمی دانم.
- چرا؟
این سؤال را من نباید جواب بدهم. از آقایان فدراسیون فوتبال سؤال کنید.
- ظاهرا هزینه سفر به آنجا زیاد است...
30 میلیون تومان است. مشکل 15 میلیون آن درست شده و 15 میلیون دیگرش باقی مانده.
- خب، حالا مشکل 15 میلیون دیگرش چی میشود؟
نمی دانم. گفتم که از فدراسیون بپرسید.
- از قبل با فدراسیون هماهنگ شده بود که هزینه سفر به سوئد را پرداخت کنند؟
بله. ما هم نامه نوشتیم، هم نامه زدیم، هم به آقای خزایی نامه نوشتیم. آخرش هم نفهمیدیم آقای خزایی برای کمیته پیشکسوتان است. یا مقام دیگری در فدراسیون دارد، رئیس است و یا حسابدار است. حتما در همه این کارها دست دارد و حتما در دوبی آپارتمان میخرد و میفروشد! به هر حال، ایشان دستشان توی کار است.
- شما مگر با شخص آقای کفاشیان در ارتباط نیستید؟
چرا. اتفاقا او هم هست. من به آقای کفاشیان گفتم که اگر نمیخواهید هزینه سفر را بدهید، حداقل پول قراردادم با فدراسیون را بدهید.
- چه قراردادی؟
نه پول زمانی که در تیم ملی بازی میکردم و نه زمانی که مربی تیم ملی امید بودم. شما سنتان قد نمیدهد! هنوز از آن موقع به من بدهکار هستند.
- برای رفتن به سوئد تا چه زمانی مهلت دارید؟
مهلتمان که از بین رفت. در این مملکت حتما باید یکی بمیرد تا به کارهایش رسیدگی کنند.
- امیدواریم که این اتفاق نیفتد....
آنها این جوری هستند دیگر. نمیدانم، شاید نوبت خانواده خودشان شود تا پیگیری کنند.
- اگر فدراسیون بهزودی شرایط سفر شما را فراهم نکند، با هزینه خودتان به سوئد میروید؟
تازگیها به فدراسیون زنگ زدیم، ولی هنوز کسی جوابی نداده است. فعلا روزنامهها پیگیر این موضوع هستند تا ببینم چه میشود. حالا تا کی میخواهند فیلم بازی کنند، معلوم نیست.
- زندگی شما قبل از این اتفاق و بعد از آن چه تغییراتی کرده؟
مگر همچین چیزی ممکن است. تو مگر میدانی که زندگی ات همین فردا چه تغییری میکند؟ تو الان که داری مصاحبه میکنی، آیا فردا هم میتوانی همچین کاری کنی؟!
- نه. منظور من این نبود. میخواستم تغییرات کلی که بعد از این اتفاقی که افتاد را بفرمایید...
آخر یک سؤالی میکنی که خودت نمیفهمی چی هست! واقعا نمیفهمم. آخر این چه سؤالی است. گفتی این مصاحبه را برای کدام روزنامه میخواهی؟
- روزنامه همشهری عصر.
واقعا عجب روزنامهای است! تو و آدمهای این روزنامه باید بدانید که دارید با کی حرف میزنید! الان من میخواهم با آقای قالیباف حرف بزنم. اگر بخواهم هماهنگ کنم و از پلههای دفتر ایشان بالا بروم، خیلی طول میکشد.
- پیش از این، آسیب دیدگی زانویتان سالها طول کشید. زمانی که در استقلال بازی میکردید و ظاهرا 15 تا تکه استخوان از زانوی شما برداشتهاند؟
این مسئله اصلا هیچ ارتباطی به سپاهان ندارد!
- گفتم استقلال...
همین. به استقلال هم ربطی ندارد. من با این تیم قرارداد داشتم. بعد در بازی تیم ملی یک اتفاق افتاد و زانویم آسیب دید. آن دیگر بیتجربگی من بود که سالها مشکل مصدومیت زانو را داشتم.
- چرا بیتجربگی... چی کار باید میکردید که انجام ندادید؟
بی تجربگی من و بیتجربگی دور و بر. آنهایی که ورزش کشور را در اختیار داشتند و نمیدانم برای این فوتبال دکتر انتخاب میکردند. یک دکتری مثل مددی، یک آدمی که قصاب است، یک آدمی که دکتر نیست، مرا به این روز انداخت.
- یعنی اعتقاد دارید جراحی اولی که روی زانوی شما انجام شد، خوب نبوده؟
من همین جا به مردم میگویم و خواهش میکنم پیش مددی نروند. همچین کسی هیچ وقت نمیتواند دکتر خوبی باشد. شاید این آدم تا حالا خیلی از مریضها را عمل کرده و خرابشان کرده. این آدم روی هیچ آدمی نمیتواند تاثیر مثبتی بگذارد. او مثل یک آدم ماشین فروش است. مثل یک قصاب که میخواهد گوسفند را بکشد. دکتری که هیچ وقت درست نمیشود. همین الان فوتبالیستهایی اینجا میآیند که مددی آنها را درمان کرده.
من میبینم که وضعیت آنها روز به روز بدتر میشود. ولی مددی هنوز یک دکتر است و مورد قبول فدراسیون. نمیدانم چرا او را از این مملکت بیرون نمیکنند.
- بگذریم. با شرایطی که دارید، قبلا مربیگری کردهاید، باز هم دوست دارید مربیگری کنید؟
فعلا که دوست ندارم مربیگری کنم. همین جا در رستوران خیلی راحت هستم. به کارهایم میرسم و راضی از کاری که انجام میدهم.
- یعنی اگر پیشنهادی هم داشته باشید، قبول نمیکنید؟
نه، اصلا. از کارم لذت میبرم. البته همه کسانی هم که الان مربیگری میکنند، دارند به این کار میپردازند. خب، حتما کار آنها بهتر است که مربیگری میکنند. پس فکر نمیکنم نیازی به من باشد.
- اما خیلیها دوست دارند که شما برگردید.
مردم دوست دارند. آنها لطف دارند. اما آنهایی که مسئول هستند، دنبال جیب خودشان هستند و بگذارید همین طوری هم باقی بماند.
- مدتی در استقلال اهواز دستیار لوکا بوناچیچ بودید و خیلی زود از این باشگاه جدا شدید. در مورد شما یک مسئلهای است که میگویند آقای عابدزاده عادت دارد در کار سرمربی دخالت کند، بیآنکه این موضوع مورد تایید سرمربی باشد.
استقلال اهواز؟ این جوری نبود. من زمانی که به اهواز رفتم، این تیم در رده یازدهم جدول بود. بوناچیچ با توجه به مشکلاتی که توی این تیم داشت، تیم را تمرین میداد. من هم که به باشگاه رفتم، سعی کردم اول با بازیکنان رفیق شوم تا مثمرثمر باشم. میخواستم ازنظر روحی و روانی بازیکنان را به شرایط بهتری برسانم.
این موضوع را من قبلا هم بارها هم گفتهام. آقای شفیعزاده گفتند که بیا تا وضعیت تیم بهتر شود. من هم گفتم که اگر تیم به رده چهارم رسید، میتوانم به تهران برگردم که گفت تیم ششم هم شد، میتوانی بروی. در عرض دو ماه تیم به رده چهارم جدول رسید و من هم طبق توافقات از استقلال اهواز جدا شدم. یعنی دوست داشتم به آقای شفیعزاده کمک کنم. خودم هم که بچه جنوب هستم و به خاطر هواداران میخواستم به این تیم کمک کنم.
- یعنی به خاطر اختلاف با بوناچیچ این کار را نکردید؟
نه بابا. البته من با بازیکنان رابطه خیلی خوبی داشتم.
- در این مدتی که نبودید، تا حالا پیش آمده پیشنهادی را رد کرده باشید؟
پیشنهاد که داشتم. ولی نمیخواهم برگردم.
- حتی پرسپولیس؟
اصلا دلم نمیخواهد. البته دوست دارم برای پرسپولیس کاری کرده باشم. اگر آنها پیشنهاد دهند دوست دارم که برگردم به فوتبال. اما فعلا نه.
- چرا فعلا نه؟
چون از این فوتبال کثیف بدم میآید.
- چرا باید این جوری باشد؟
فوتبال ایران را که نگاه میکنم و میبینم اینقدر کثیف شده، نمیخواهم بر گردم. مگر بیکارم که برگردم؟ فوتبال ایران روز به روز بدتر میشود. شکل بازیکنان تغییر میکند ولی بازیشان بهتر نمیشود. حرفهایی که توی تلویزیون و رادیو گفته میشود، همه باعث میشود که برنگردم. گاهی پیش خودم فکر میکنم که اصلا برای چی باید از فوتبال حرف بزنم؟
- از فوتبال بیزار شده اید؟
بله. آخر چیزی که ارزش ندارد، اصلا دوست ندارم ببینم.
- این احتمال هست که چند سال دیگر عقیده شما تغییر کند و به فوتبال برگردید؟
عقیده من که تغییر نمیکند. یعنی همینی هست که گفتم. آن موقعی که ما بودیم، با جان و دل فوتبال بازی میکردیم. حالا معلوم نیست یکسریها از کجا میآیند که رئیس میشوند و پست میگیرند. اصلا شناسنامهای در فوتبال دارند؟ باید برای آنها شناسنامه ساخت. نمیدانم آنها چه کار مثبتی میکنند.
- یعنی سیستم مدیریت ورزشی در ایران دارد به بیراهه میرود؟
سیستم فوتبال ما اشتباه است. همیشه میخواهم خوشبین باشم و میگویم ممکن است آدمهای بعدی بهتر از قبلیها باشند. اما هر چه میرود جلو بدتر میشود.
- مثلا چه کسانی... میشود اسم هم بیاورید؟
برای چی اسم بیاورم؟ با کدهایی که میدهم همه چیز خیلی روشن و واضح است. با بودن این آدمها دیگر جایی برای ما نیست.
- ولی فوتبال دهه 60 هم دست کمی از فوتبال امروز ایران نداشت. چه بسا وضعیت مدیریتی در آن دوران بدتر از امروز بود.
فکر میکنم آن موقع بهتر بود. حداقل آن موقع چاپلوسی نبوده مثل امروز. در این 4-3 ساله وضعیت فوتبال ما به این شکل درآمده است. اما زمان ما اصلا این طوری نبود.
- اگر شما رئیس فدراسیون فوتبال بودید، چه کسی را برای مربیگری تیم ملی انتخاب میکردید؟
من کاری به این ندارم که چه کسی سرمربی تیم ملی است. هر کسی میخواهد بیاید. ولی مسئله این است که ما با تصمیمی که گرفتیم، چه کاری میخواهیم انجام دهیم. من میگویم هر کسی میخواهد بشود. مهم این است که آن فرد یک شناسنامه فوتبالی داشته باشد. باید سابقه این افراد را در بیاوریم و ببینیم قبلا چه کارهایی در فوتبال این مملکت انجام دادهاند.
- با این حساب مربیگری علی دایی در تیم ملی مورد قبول شما است؟
چرا دایی بد باشد. یکی که از جانش مایه گذاشته و میداند که ورزش چیست. ولی وقتی فلان مربی را نگاه میکنید که در فوتبال هیچ نقشی نداشته، حالا برای خودش کارهای شده، آدم تأسف میخورد.
- کدام مربی؟
دیگر اسم مشخص است. حالا شاید شما روزنامهها متوجه نمیشوید و این حرفها را نمیفهمید! - ... (خنده)
چرا میخندی؟ این یک واقعیت است. موقعی که طرف در تلویزیون صحبت میکند، طرف مقابل نمیداند چه جوابی بدهد! اصلا نمیدانی از کجا آمده. حالا من که نمیتوانم اسم از کسی بیاورم. چون هزاران اسم است.
- فکر میکنید مشکل چی است؟
هیچچیز سر جایش نیست.
- خب، این در سیستم فوتبال ما موضوع غیرطبیعی و جدیدی نیست...
ببینید وقتی علی دایی میآید، بهزاد غلامپور میآید، باعث خوشحالی است. چون آنها خاک این فوتبال را خوردهاند. این یک بحث دیگری است. کسی به آنها نمیتواند نه بگوید.
وقتی شما میگویید اگر پیشنهادی داشته باشید، قبول نمیکنید و خودتان را کنار میکشید، ممکن است از آدمهای به قول شما غیرفوتبالی وارد فوتبال شوند.
آخر با کی برم! با کی کار کنم.
- اگر دایی به شما پیشنهاد میداد، قبول میکردید؟
ایشان لطف دارند. ان شاءالله که موفق باشند. دایی به من پیشنهاد مربیگری ندادند. من کاری با این فوتبال ندارم. فقط به فوتبال نگاه میکنم. وقتی برنده میشوند خوشحال میشوم. وقتی مساوی میشود، میخندم و وقتی هم که میبازند، باز هم میخندم. یعنی از مسخره فوتبال ایران میخندم!
- فکر میکنید تیم ملی با علی دایی موفق میشود؟
شما داری سؤالت را عوض میکنی! یک بار سؤالت را خط بزن و دوباره بپرس. یک سؤال که پرسیدید بس است. حالا سؤال بعدی را بپرسید.(ناگهان عصبانی میشود.)
- نه... من میخواستم در مورد عملکرد دایی صحبت کنید. اینکه نتایج او در تیم ملی چطور بوده و آینده تیم ملی با دایی را چطور...
یک بار گفتی دیگر. چند تا سؤال از دایی کردی و غیراز این نباید حرف دیگری بزنم. یک چیزی هست دیگر! حالا سؤال بعدی را بپرس.
- بازی خداحافظی شما مقابل ستارههای بایرن مونیخ یکی از آن اتفاقاتی بود که کمتر برای خداحافظی بازیکنان ایرانی تدارک میبینند. مصاحبههای شما چند ماه قبل از این مسابقه را میخواندم که بارها گفته بودید؛ دوست دارید توی بازی خداحافظی تان با حضور بازیکنان استقلال و پرسپولیس برگزار شود. فکر میکردید جلوی بایرن مونیخ رسما از فوتبال خداحافظی کنید؟
یک بازی خداحافظی بود دیگر. بازی که خوردبین و پروین هم بودند.
- ولی خیلی از هم دورهایهای شما در حسرت یک بازی تدارکاتی ماندند...
بازی خداحافظی بهنظر من خوب است. امیدوارم باشگاهها زمینهای را فراهم کنند تا این اتفاق بعد از خداحافظی هر بازیکنی بیفتد. یعنی همین کاری که پرسپولیس در زمان انصاری فرد انجام داد. بعد دیگر مسئله خاصی در مورد بازی با بایرن مونیخ نبوده.
- بازیهای پرسپولیسی را دنبال میکنید...بهخصوص توی هفتههای آخر لیگ؟
بازیها را تا آنجا که بتوانم میبینم.
- آقای قطبی از همان روزهای اول حضورش در تهران پرسپولیس را شانس اول قهرمانی میدانست. آنها یک نیم فصل نتایج قابلقبولی توی لیگ گرفتند، اما در حال حاضر دیگر شانس اول قهرمانی نیستند. شما نتایج آقای قطبی با پرسپولیس را چطور ارزیابی میکنید؟
نظر من که نیست! این موضوع با توجه به هماهنگی کاشانی با استیلی و قطبی مشخص میشود. من که نمیتوانم نظر بدهم.
- چرا؟
من که توی باشگاه نیستم. آنها توی باشگاه هستند، بازیها را میبینند و میتوانند در مورد قطبی نظر بدهند. چرا، چون آنجا نیستم و آنها هستند و بهتر میتوانند حرف بزنند.( با لحنی کنایه آمیز)
- اما نظر شما بهعنوان بازیکن سابق باشگاه پرسپولیس محترم است.
عزیز من، گفتم که من نیستم. اگر در کنار آنها بودم، میتوانستم نظر بدهم. سؤال شما طوری است که نمیشود از بیرون حرف زد! حالا خیلیها دوست دارند از بیرون نظر بدهند و خیلی حرفها بزنند. مثلا امروز تیم چی کار کرده، بازی با مس چی شده، خوب بوده یا بد. ولی من نمیتوانم.
- خب، شما بهعنوان شخصی که از بیرون به مسائل فوتبال نگاه میکند، نظرتان درباره پرسپولیس قطبی چیست؟
توی این مواقع شما یکطرفه قضیه را میبینید. توی فوتبال یک طرف نیست! یک طرف به داخل زمین برمی گردد، یک طرف به روی نیمکت، یک طرف به مدیریت باشگاه و.... فقط آدم نمیتواند ازبالا به قضیه نگاه کند و حرف بزند. مثلا همین آقای حاج رضایی و محصص که مدام نظر میدهند، از بالا به مسائل فوتبال نگاه میکنند. آنها از درون یک تیم خبر ندارند. مثلا آنها امروز میگویند فلان بازیکن بهترین بوده و هفته بعد همین بهترین بازیکن میشود بدترین.
- البته یک بازیکن در عرض یک هفته میتواند افت کند و نتواند درخشش هفته گذشته اش را داشته باشد. بنابراین، طبیعی است.
نه. این جوری نیست. وقتی نظر کارشناسان توی یک هفته تغییر میکند، معلوم است که آنها دارند اشتباه میکنند. چون آنها درون یک تیم را نمیبینند.
- حالا اگر دوست دارید قهرمان لیگ را پیشبینی کنید. پرسپولیس نسبت به گذشته افتی داشته و الان سپاهان شانس اول قهرمانی است. پرسپولیس و صباباتری هم جزو مدعیان اصلی هستند.
خب، سپاهان دارد خوب کار میکند. شما نمیتوانید بگویید که نمیتواند قهرمان شود. سپاهان همان کاری که میخواهد انجام میدهد. بازیکنان خوبی دارد. 3 سال است که پشت سر هم توی لیگ قهرمانان آسیا بازی میکند. مدیریت این باشگاه طوری است که اگر 3دوره در لیگ قهرمانان حضور دارد، به حضور چهارم توی این مسابقات هم فکر میکند. این مسئله شاید برای استقلال و پرسپولیس مهم نیست.